به نام خداوند مهر پرور مهر گستر 🤩
دغدغه جهانیم بی تو به سر نمی شود ❣️به نام خداوندی که مهرش مانند سایه آسمان ماندگار است😍
همراهان همیشگی من سلااااام ❣️ امیدوارم که مهر خداوند رو لحظه به لحظه حس کنین❣️🤗
امروز قرار بر این شد که محتواهای تولید شده در اینستا دیگه محتوای مختلف نداشته باشه بلکه بیاد هرکسی از موضوع کنابش حرف بزنه😍🤗
موضوع کتاب من سه تا کلیدواژه شیک و مجلسیه😊اگه گفتی تو چه حیطهای میخوام بنویسم؟ قبلا یه کتاب رمان نوشتم که سرنوشت آدماش هنوزم مشخص نیست. با استادمون در میون گذاشتم و ایشون گفتن خانوووووووووم موسویییییییییی با همین غلظت خدا شاهده خوبه جلو چشمشون نبودم 👀🤕آخه رمان عاشقانه و طنز و شوتی بازی رو میخوای براش سمینار و کلاس آموزشی برگزار کنی؟ البته استاد یه سری کلمات دیگه ولی باهمین محتوا بیان کردند🤕بعدم گفتند یه موضوعی بنویس سالها بتونی در موردش آموزش بدی و حرف بزنی👀منم عین این بچه حرف گوش کنا گفتم چشششششم و کلی سر موضوع چک و چونه زدیم تا رسید (به ثروت و رسانه در توسعه اقتصادی).
خلاشه شروع کردیم و تو روز برگ بعدی میگم شروعش چقدرررررر با مزه و شیرین بود🤗
شما رو به خدای بزرگ میسپارم تا روزهای بعدی خدا یار و نگهدارتون🤗😍❣️
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
توری استیل 37 میکرونبه نام خدای پاکیها🤗🤩
توری استیل 37 میکرونبه نام خداوند رنگها❣️🤩
دوستان مهربون و همراهان همیشگی من سلااااام ❣️ امیدوارم که هر روزتون بهتر از دیروز باشه🤩❣️
امروز وقتی از کلاس بر میگشتم دیدم درختهایی که تو فصل پاییز زرد شدند و افتادند پایین و تو فصل زمستون لباس خواب زمستونی به تن کردند و عریان شدند با نزدیک شدن به فصل بهار جونی دوباره گرفتند و جوونههای سبز رنگ در اونها دیده میشه. یاد این نکته افتادم که سال جدید با اتفاقات قشنگش دوباره داره میاد. سال قبل با اتفاقات تلخ و شیرینش گذشت و رهسپار دفتر خاطرهها شد. سالی که من و همه شما یه سال بزرگتر و عاقل تر شدیم. سفرهای زیادی رو رفتیم. کارهای زیادی رو انجام دادیم. بیماریهای زیادی رو کشیدیم. تحمل روزای سخت با اومدن روزای شیرین آسون تر شد. زندگی رو دوباره شروع کردیم و....... نکنه با اومدن سال جدید بازم اون آدم بده قصههای سال 1398باشیم.نکنه با اومدن سال جدید دوستان و خانوادمون از ما شاکی باشن. کتابی میخوندم در مورد تغییر انسانها. تغییر یهویی اتفاق نمیفته مثلا من میخوام چاق بشم میشه اصلا من اراده کنم دو ساعت بعد چاق بشم؟ یا برعکس؟ پاسخ واضحه تغییر کم کم و قدم قدم اتفاق میفته. پس از همین الان برای بهتر شدنم برنامه میریزم. برای خوب بودنم روابطم رو اصلاح میکنم. برای شاد زندگی کردن دور انساانهای منفی باف رو خط قرمز میکشم. ❣️ 🤗
امیدوارم که خدا همه مارا بهتر و نیکو تر از قبل قرار بده❣️🤗
دوستتون دارم و بهترینها رو برای شما خواستارم🤩
به نام او که نام و یادش آرامش بخش دلهاست.
دوستان عزیزم سلاااااام امیدوارم که هر روزتون از دیروزش بهتر باشه.❣️🤗
همیشه دنبال این بودم که هرچی(ترین) تو این جهان هست مال من بشه. تا اینکه حس کردم دارم ضعیف میشم.چون افراط داشتم تو هرچیزی. تو گوش کردن حرف دیگران، تو توجه به راضی کردن همه آدما،تو درس خوندن، تو غذا نخوردن، تو استراحت نکردن و... این افراط من فک میکنین نتیجش چی بود؟ به هم ریختن روان و آرامشم. واسه خودم یه دیوار ساخته بودم که تو فقطططططططط باید کاری که دیگران میگن رو انجام بدی یا باید تو باید در هر شرایطی درس بخونی یا نمره 20 گرفتن از درک مطالب مهم تره و.....
دیدم نه هرچی پیش میرم انگار همه چی رنگ سیاه و خاکستری میشه. شروع کردم برای مقابله با این کمال گرایی. کمال گرایی افراطی که روحم و جسمم رو تحت الشعاع خودش قرار داده بود.
اولین کاری که کردم، دورم رو از آدمای منفی باف و منفعت طلب پاک کردم. شدم انتخاب کننده نه انتخاب شونده. شدم کسی که اون تصمیم میگیره با کی باشه و با کی نباشه. آدمایی که به خاطر منفعتم با من بودند و منفعتم رو برداشتم و خود به خود رفتند. نتیجه اولین کارم این شد فهمیدم کی منو به خاطر عاطفه بودنم دوست داره و کی منو به خاطر تسلطم روی درس و بحث و کار میخواد.
دومین کاری که کردم این بود اومدم زندگیمو بر اساس اولویتهام طبقه بندی کردم.
سومین کاری که کردم نشستم با خودم دو دوتا چهار تا کردم که واقعا من از حرف چه آدمایی ناراحت میشم؟ دلخور میشم؟ حس بدی بهم دست میده؟ جایگاه طرف تو زندگی من کجاست؟ و باعث شد دیگه بیشتر ناراحتیهام درمان بشه.
چهارمین کاری که کردم، خودم رو برای دم دستیها خرج نمیکنم.حتی اگه از من نارحت بشن.
پنجمین کاری که کردم دیگه به هیچ کسسسسسس راجع به برنامههای زندگیم توضیح ندادم جز مادر و پدرم همین.
اخلاقم رو هم تغییر دادم دیگه اجازه ندادم کسی منو ناراحت کنه. با ناراحتی اول خودم شخص رو ترک کردم خیییییلی راحت.
یه چیزی که دوستم به من گفت و ترسید و کلی من بهش خندیدم و بوسش کردم و این احساس رو بهش دادم که تو رو ترک نمیکنم این بود که اون به من گفت انقدرررررررررر راحت مکان و شخص و زمان رو ترک میکنی که منو هم میترسونی🤗❣️
وکلی کار دیگه واسه جنگیدن با خودم و ثابت کردن جایگاهم🤗❣️
تعداد صفحات : 1